سیری در کلام شهیدافتخاری؛
سردار شهید «سیدشهاب الدین افتخاری» از شهدای دوران دفاع مقدس است. در روایت از او آمده است: «در شب عروسی دعای کمیل و قرآن خوانده شد و حتی لباس دامادی او، لباس فرم سپاه پاسدران انقلاب اسلامی بود و حتی حنا هم نگذاشت.»


شهیدی  که در جشن عروسی‌اش دعای کمیل خواند

به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهید سیدشهاب‌الدین افتخاری یکم فروردین 1344، در یک خانواده روحانی و فقیر در یکی از روستاهای طالقان به نام پراچان دیده به جهان گشود و آن اذان و اقامه‌ای که در گوش راست او خوانده شد و در عزای امام حسین (ع) و اهل بیت (ع) شرکت کرده بود. او را حسینی کرده و پروانه‌وار به دنبال او گشته و گذاشت. او برای ادامه تحصیل به یکی از روستاهای همجوار رفت و تحصیلات دوره راهنمایی خود را به اتمام رساند و در دوره راهنمایی به عنوان یکی از افراد پیش‌رو در تظاهرات بر علیه رژیم شاه شرکت کرده است که این امر موجب ضرب و شتم او شده بود و این درگیری به این علت بوده که یکی از طرفداران شاه جمله «جاوید شاه» را گفت که او در جواب او گفت «مرگ بر شاه» که موجب زد و خورد شده بود.

در سال 59 جنگ ایران و عراق شروع شد و یکی از دوستان صمیمی او به‌نام شهید شیخ زین الدین ملا محمدی در دهم اسفند 1359، به شهادت رسید و این امر  را بسیار دگرگون کرد و بارها می گفت که من انتقام خون این شهید و شهیدان دیگر را ان‌شاء الله از صدام و صدامیان خواهم گرفت و به دلیل این امر برای امر آموزش به پادگان الغدیر اصفهان اعزام شد و سپس به سوسنگرد رفت و بعد از ماموریت صحیح و سالم برگشت. پدرم برای سلامتی او قربانی کرد و این قربانی مقدم قربانی بزرگتر شده که خود او بوده است و به علت عشق و علاقه ای که به شهادت داشت به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد و حتی یادم نمی رود که سنش به هجده سال نرسیده بود که تاریخ تولد شناسنامه خود را عوض کرد ازدواج کرد و در شب عروسی دعای کمیل و قرآن خونده شد و حتی لباس دامادی او لباس فرم سپاه پاسدران انقلاب اسلامی بود و حتی حنا هم نگذاشت و گفت: "حنای دست من خون من است که دست و سر از نگین خواهد کرد و من علاقه‌ای به عروسی ندارم بلکه به دلیل ثواب آن می‌خواهم ولیمه‌ای بدهم و از ثواب آن بهره‌مند شوم .
در سال 61 به عنوان فرمانده گردان عازم اسلام آباد غرب و بعد از اتمام ماموریت صحیح و سالم به پشت جبهه برگشت و تا اینکه در پائیز 62 عازم جبهه جنوب شد و برای مرخصی به طالقان آمد و با توجه به اینکه ماموریت او تمام شده بود مادرم به ایشان عرض کرد که پسرم ماموریت تو تمام شده است.
چرا می خواهی باز به جبهه بروی که شهید سیدشهاب‌الدین افتخاری در جوابش فرمود که عملیات بزرگی در پیش است و مادرم تو از من راضی باش تا من به شهادت برسم و شاید نارضایتی شماست که چنین فیض عظیمی نصیب من نمی‌گردد و با توجه به اینکه در میدان تیر و جنگ و خمپاره رفته اما هیچ تیر و ترکشی به من اصابت نمی‌کند و شما از من راضی باش.
به هر حال در عملیات خیبر در جزیره مجنون به عنوان فرمانده گردان شرکت کرد و از ناحیه پا زخمی شد و آن را بست و به پشت جبهه نیامد تا نیروها را فرماندهی کنید تا اینکه تیر کالیبر به پای دیگر او اصابت کرد و با شال سبزی که داشت آن را بست و گویا این تیر همان تیری بود که ابا عبدالله الحسین(ع) را از اسب به زمین انداخت او را نیز نقش بر زمین کرد و به جایگاه ابدی و به خیل شهدا پیوست و آنچه را که چند سالی جستجو می کرد و به آن رسید و دل از این سرای نمدار کشید و به رضوان الهی راضی شد و روح ملکوتی او به اوج رفت و بدنش در جزیره مجنون آرام گرفت.

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده